Saturday, January 20, 2007

همیشه می خواستم بزرگ باشم تا بفهمم چه می گویی
اما زود تر از آن فرسوده شدم
من بزرگ نشدم
اما تو هم فرسوده نشدی
چه بهشت ناچیزی ست زیر پای مادران
نه درختی ، نه هوایی
هیچ
بارانش هم از آسمان نمی بارد
از چشم ها
...

Friday, December 29, 2006

jesse

Jesse come home, there's a hole in the bed
Where we slept; now it's growing cold.
Jesse your face, in the place where we lay
By the hearth, all apart, it hangs on my heart

And I'm leaving the light on the stairs
No I'm not scared; I wait for you
Hey Jesse, it's lonely, come home.

Jesse the stairs in the halls, recalling
Your step; and I remember too.
All the pictures are shaded and fading in grey
And I still set a place on the table at noon

And I'm leaving the light on the stairs
No I'm not scared; I wait for you
Hey Jesse, it's lonely, come home.

Jesse the spread on the bed,
It's like when you left, I kept it for you.
All the blues and the greens have been recently cleaned
And are seemingly new; hey Jess, me and you.

We'll swallow the light on the stairs
I'll fix up my hair, we'll sleep unawares
Hey Jesse, it's lonely, come home
این خستگی های ذاتی که از پلکی گشودن تا بر هم نهادن ما را همراهی می کنند تا کی سر ماندن دارند؟
کجای نا ممکن این هستی مزبله ی این خستگی هاست؟
هر چیزی که سوختنی باشد را می سوزانم حتی نیمه ی خود را
من و سه روز بی خبر تر از همیشه از خودم
چرا؟ هجوم تمام این سال ها اشک اشک اشک ومن که خوبم پس چرا گریه می کنی ؟
کاش تمام لحظات بد جا خالی کند ، برای هیچ چیز
من تمام خودم را گریه کردم ، باران می بارید سه روز مداوم، همه جا خیس بود امروز باران نبارید اما آسمان ابری بود و خورشید
لکه های تو هم بود
تلخی مادرم
مهر او
پدرم
اما وارش نیست ، مدت هاست که ندیدمش

Saturday, February 11, 2006

شب بدی بود
نگاههای نا آشنا ، صدای تنفر آمیزی که خالی از نیاز زندگی بود
من در میان انسان نما ها غریب بودم
از مردن و اشک های بی گناه دلم به درد آمد ولی آنها لذت می بردند
در میان این جماعت اشک یا بهانه برای زندگی مفهومی نداشت
هستی که باشی
تا به حال احساس چنین ناتوانی رو حس نکرده بودم
قبل از اینکه بکشنش گریه کرد ، ترسیده بود و من هم
ولی گریه نکردم
وقتی درد وارد بدنش شد فریاد زد ناله کرد
ولی کسی نشنید
حتی من هم
سرد بود
سرد
و
اون مرد
مردن
نبودن
حالام خوب نیست
سیگار
...

Monday, January 23, 2006

سخت اما کوتاه خواستن تو را برای دستانم التماس کردم بی هیچ معنای غریبی و بی هیچ درک واقعی از حقایق موجود تو را خواستم
.با تو هم آغوش شدم
.کودکم بزرگ شد
.او راه میرود، میخندد، حرف میزند
.به زیبایی در آغوش تو پناه می گیرد
...حتی برایت دلتنگ می شود

Saturday, December 03, 2005

شورش ، حمله های درونی ، من از کجا اومدم و اون قراره از کجا بیاد؟
...حالا دیگه فرقی نمیکنه که صفحه سفید باشه یا
من می خوام برم و به خاطرش یه صفحه سیاه کردم
ببین ایناهاش خوب نگاه کن اسمی که نه خودش آشناس نه موجودیتش
ولی من رفتم

Tuesday, January 18, 2005

از دور دست های دور
صدای پسرکی می آید که شوق دیدار را با سوتکی نجوا میکند
سلام
گویا هم قبیله است
می شنوی؟
تصویر خمیده ام بر هیکل بی جانش افتاده بود
و من بی اختیار خیره بودم
تمام اتفاقات سوختن آغاز کرد
روی چهره ی حالا دیگر نیمه سوخته ی او
خودم را پیدا کردم
چه قدر خسته و چه قدر بی حس توانا بودن
بلند شو . دوباره بلند شو
تکرار کن این تکرار تجربه ای دیگر است
زمزمه ی چشمه ای از نو جوشیده را می شنیدم